حجت الاسلام والمسلمین سید سجاد ایزدهی، مدیرگروه سیاست پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در گفتگو با خبرنگار مهر به چند سؤال در حوزه اسلامی سازی علوم انسانی پاسخ داده است که در ادامه می آید.
خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه: معتقدان به علوم انسانی اسلامی معتقد هستند این جریان در حال فراگیری است. آیا سخن گفتن از علوم انسانی اسلامی صحیح است یا بومی سازی علوم انسانی؟
بخشی از علوم، علوم تجربی اند که ما به ازای مشخصی دارند، مثلا فرض کنید در ریاضیات می توان گفت دو ضرب در دو همیشه چهار می شود و تابع یک سری پیش فرضهای هنجاری نیست بلکه عدد و رقم است. تکنولوژی معمولا این گونه است و قابلیت اینکه ذهن بشر دو ضرب در دو را پنج تا کند، نیست. اما یک سری از علوم هستند که علوم انسانی هستند یعنی زائیده باورهای انسانی هستند و اگر زائیده باورهای انسانی نباشند لااقل این است که باورهای انسانی در سرنوشت این علوم دخیل هستند و به تعبیری علوم هنجاری هستند.
علوم انسانی با توجه به اینکه موضوع بحث، انسان و رفتارها و غایات انسان و همه اموری که به انسان مربوط می شود، است معمولا تابع یک سری پیش فرضهایی است که یکی از این پیش فرضها درک متفاوت از انسان و یکی دیگر غایاتی است که برای انسان متصور می شود. پیش فرض دیگر هستی شناسی پیشینی(خداشناسی، انسان شناسی و معادشناسی) و ... برای انسان است. اگر اینها را در نظر نگیریم اصلا علوم اسلامی شکل نخواهد گرفت یعنی همه علومی که امروزه وجود دارند براساس پیش فرضهای مشخصی تولید شدند و شکل گرفتند و بارور شدند. مثلا روانشناسی اسلامی با روانشناسی غرب متفاوت است و اصولا نگاهشان به انسان و غایاتشان برای انسان متفاوت است.
عالمی که انسان در آن وجود دارد با دو نگاه متفاوت دیده می شود؛ یک نگاه این است که انسان اول و آخر عالم است و طبیعتا در این نگاه آزادی مطلق وجود دارد. اما براساس نگاهی که انسان خلیفة الله است و مربوط به عالم ملکوت است و در فضایی آمده که رفتنی است و بعد وارد فضایی می شود که آنجا عالم آخرت است و اینجا فانی و آنجا باقی است؛ انسان کاملا متفاوت است. با این دو نگاه، دو علم و دو منظر متفاوت شکل می گیرد؛ در یکی انسان توصیه به فقر و در دیگری انسان توصیه به لذت می شود. در یکی انسان به رأفت و در دیگری به ظلم و بهره کشی و لذت بردن بی حد و حصر توصیه می شود.
طبیعتا این نگاه های پیشینی در علومی که محصول انسان و نوع نگاه به او هستند متفاوت است. حالا آیا ما علومی پیش فرض بنام انسانی داریم که بیائیم همان علوم پیش فرض انسانی موجود را بومی و اسلامی کنیم یا اینکه نه! از اساس باید طرحی نو اندازیم و منطق جدیدی ارائه کرد. منطق بومی سازی با تحفظ بر اینکه این چیزی که امروزه وجود دارد را تحفظ کنیم و تغییرات مقطعی و موردی را عمل کنیم، التقاطی بیش نیست. یعنی ما باید مبانی موجود غربی را لحاظ کنیم مبانی ای که براساس نظام لیبرال و سکولار تهیه شده را تحفظ کنیم و قدری مبانی اسلامی به آن اضافه کنیم. این یک التقاط است و از منطق اسلامی به دور است.
منطق تدوین علوم اسلامی می گوید ما نه فقط در شاخه ها بلکه در ریشه ها، ساقه ها و بلکه شاخه ها و برگها و از همه مهمتر در میوه ها متفاوت هستیم. اگر می خواهیم تمدنی را بسیازیم که این تمدن مبتنی بر آموزه های اسلامی باشد طبیعتا گونه ای دیگر از علوم انسانی شکل می گیرد و این علوم انسانی طبیعتا انسانهای جهان را به فضای متفاوتی دعوت می کند و طبیعتا گونه های متفاوتی از تکنولوژی را تولید خواهد کرد و غایات متفاوتی را برای انسان توصیه خواهد کرد. نظام سیاسی متفاوت و گونه متفاوتی از عدالت، بلکه آزادی و دموکراسی را ایجاد خواهد کرد. طبیعتا اینها تأثیرگذار هستند چون ریشه ها و هنجارها متفاوت است. تلقی از انسان متفاوت است و در دو عالم متفاوت، این دو مبنا عرضه می شود. بر این اساس بحث فقط بر بومی سازی با تفاوت بر اصول نیست بلکه بحث بر تمایز ماهوی بین دو نگاه به انسان است که دو دانش متفاوت را تولید می کند.
*چه شرایطی باعث شد تا علوم انسانی اسلامی از سوی برخی کارشناسان مطرح شود؟
از قدیم الایام این بحث وجود داشته است یعنی تمدن اسلامی که مثلا در سرزمین اندلس وجود داشته که متعلق به مسلمانهاست بوده نوع خاصی از تمدن را ارائه می کند که با تمدنی که امروزه غرب تولید می کند متفاوت است. معلوم می شود از آغاز این دغدغه بوده و وجود داشته است، بلکه نمی توانسته وجود نداشته باشد، چون نوع نگاه متمایز وجود دارد اما امروزه به علل مختلفی قدری پررنگ شده و فضا قدری جدی تر شده است، از این جهت داعیه ایجاد تمدن نوین براساس آموزه های اسلامی شگل گرفته است. طبیعتا نرم افزار آن باید تولید شود و مصدر آن باید دقیق و نهادینه شود. تمایز، راهکار وغایات نرم افزار علوم انسانی با نرم افزار متفاوت علوم غربی باید معلوم باشد. طبیعتا باید طرحی نو در انداخت و قالب جدید ارائه کرد. بحثهایی که اخیرا ارائه می شود در همین راستاست تا بتوان الگوی جدید، نو و مبتنی بر اصول اسلامی ارائه کرد.
*اقداماتی که در این مدت صورت گرفته چقدر مفید بوده و چقدر کار صورت گرفته است؟
قطعا اقداماتی که در این مدت صورت گرفته مفید بوده است. علوم انسانی غربی سالیان سال رشد کرده و مبانی آن مطرح و نقد و محکم و تثبیت شده و تمدن متمایزی براساس آن شکل گرفته است. مدت زیادی نیست که بحث اسلام گرایی به معنای حداکثری دغدغه شده است. لااقل بعد از انقلاب اسلامی که دینداری در فضای جهان غالب شده است این بحث مطرح شده است. تا مدتهای مدید این بحث که باید نرم افزار حداکثری جامع فراشمول برای همه عرصه زندگی داشته باشیم وجود نداشت. عمدتا کارکردی بود، اینکه ما امروزه چگونه مشکلات را حل کنیم اما تدبیر مسئولان عالی نظام، مقام معظم رهبری و حضرت امام(ره) عمدتا به این سمت بود که حرکت ما در نهایت حرکت مقطعی نیست. ما به مسیری خواهیم رفت که اسلام ما را هدایت کرده و آن حاکمیت شایستگان و انسانها به عنوان خلیفه خدا در جامعه است. تحقق این امر نیاز به کارهای جدی دارد اگر بحثهایی ارائه شده که قطعا بسیار عالی و خوب است، اما همچنان زمزمه های آغازین است و نظرها باید به نظریه تبدیل شود.
نظریه ها باید به گفتمان غالب تبدیل شود. جهت گیری گفتمان غالب باید در عرصه های مختلف به هم نزدیک شود. علوم مختلف با هم قرابت و تبادل افکار پیدا کنند تا در نهایت بتوانند همسویی داشته باشند تا برای رسیدن به اهداف و از نظریه های مختلف در قالب یک نظریه، بتوانند اینها را به هم نزدیک کنند و گفتمان غالب ایجاد کنند و در مرحله عملیاتی، اجرایی و اداره امور جامعه طرح و برنامه اجرا کنند تا در نهایت بعد از حک و اصلاحهای متفاوت، نقص و ابهامهای متعدد این مبانی برطرف شود تا پایه های آن مستحکم شود تا بتواند قابلیت برابری با علوم انسانی که امروزه وجود دارد را پیدا کند. طبیعتا چون مبانی آنها مبانی فطری است بر آنها غلبه پیدا خواهد کرد و این همان بشارتی است که خداوند به مسلمانها داده است که نقش مهمی در عاقبت دنیا برعهده دارند و آنها تمدن سازی را برعهده خواهند گرفت که البته این کار در گرو رفتار و جهت گیری ماست تا چنین چیزی محقق شود یا نشود. در مجموع باید گفت اینها گامهای نخست و آغازین برای حرکتی بزرگ و هدفی عالی است اما همچنان گامهای ابتدایی و آغازین محسوب می شود.
*در صورت امکان علوم انسانی اسلامی این علوم چه نسبتی با علوم انسانی رایج غربی دارد؟
تا حدی می توان گفت اینها با هم رقیبند. چون علوم اسلامی که ما ارائه می کنیم مبتنی بر فطرت و عقل بشری و وحی الهی و همه اندوخته های سالم بشری است. طبیعتا می تواند از خرد جمعی و غربی استفاده کند اما نوع نگاه متفاوت این دو هنجار اسلامی و غربی طبیعتا دو تفاوت محوری با هم پیدا خواهند کرد؛ از جهت نوع نگاه به انسان و جهان و عالم و خدا و علم و جامعه و ... . طبیعتا تفاوت ماهوی پیدا خواهند کرد.
البته نه اینکه بگوئیم علوم انسانی اسلامی و علوم انسانی غربی این همانی است بلکه مغایر با هم هستند و فقط در برخی از اموری که عقل بشری با وحی الهی قابل جمع است و مبنا، بنای عقلاست قابل جمع هستند اما اینها در برخی از امور است.
در ریشه ها و ساقه ها یعنی اصول و مبانی با هم متفاوت است. طبیعتا اینها، علوم متفاوتی برای تربیت، غایات و تدبیر و تعلیم بشر متفاوت و متمایز خواهند بود. وجه اشتراک جدی نخواهند داشت مگر در مواردی این وجه اشتراک را پیدا کنند که به صورت ظاهر مهیا نیست.
نظر شما